نقد علمی فیلم به سوی ستارگان

در این مطلب سعی داریم در مورد چیزهایی صحبت کنیم که در فیلم به سوی ستارگان (AD ASTRA) در مورد سفر در فضا و زندگی در کیهان از نظر علمی به صورت اشتباه نشان داده شده است. این فیلم محصول سال 2019 می‌باشد و برد پیت به ایفای نقش اصلی آن می‌پردازد. عوامل فیلم تلاش داشته‌اند که فیلمی بسیار واقع‌گرایانه از سفرهای فضایی تولید کنند و به حق توانستند در شبیه‌سازی مواردی از منظومه‌ی شمسی موفق شوند. 

در این فیلم سعی شده که یک سفر فضایی واقعی در داخل منظومه شمسی شبیه‌سازی شود؛ اما در نهایت در انجام این امر شکست خورده است. طی چند قرن آینده، اگر نتوانیم تغییرات آب و هوا را کنترل کنیم؛ انسان‌ها مجبور خواهند شد در هر جایی که بتوانند در گستره‌ی وسیع منظومه‌ی شمسی زندگی کنند. بنابراین به فیلم‌هایی نیاز داریم که بتوانند با جدیت سیستم خورشیدی ما را شبیه‌سازی کرده و مورد بررسی قرار دهند. چرا که از طریق داستان‌های علمی می‌توانیم مشکلات محتمل در آینده‌ی سفرهای فضایی را کشف کنیم.

متاسفانه برخلاف نیت اصلی فیلم به سوی ستارگان، تعادل بین واقعیت و داستان و همچنین هنر و تصنع را به هم می‌زند. در فیلم وقتی تصمیم می‌گیرند که زمین را به مقصد نپتون ترک کنند؛ قدرت تخیل بیننده به خاطر پیش‌زمینه‌ی داستانی فیلم، در محدودیت قرار می‌گیرد. به سوی ستارگان به جای اینکه به ما اجازه دهد چشم‌اندازی از آینده را در فضا کشف کنیم؛ یک منظومه شمسی متناسب با یک داستان خاص را به نمایش می‌گذارد. اولین چیزی که باید بدانید این است که فیلم به سوی ستارگان واقعا در مورد سفر فضایی و سکونت انسان در سیارات دیگر نیست. در عوض، داستانی در مورد مردی است که از لحاظ عاطفی منزوی بوده و چندان تمایلی به برقراری ارتباطات انسانی ندارد.

داستان در مورد فضانوردی به نام روی مک براید (برد پیت) است که برای پیدا کردن پدرش (تامی لی جونز) فرستاده می‌شود. پدر او دانشمندی خیانت‌کار است و در حال انجام آزمایشی خطرناک در لبه‌ی منظومه شمسی می‌باشد. سفر در فضا در حقیقت می‌تواند استعاره‌ای از انزوای شخصیت اصلی داستان باشد و همچنین فضای تاریک پسر در جستجوی پدر، واقعیت‌های علمی این فیلم را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

رمز ایجاد یک داستان علمی تخیلی خوب، همیشه داستان‌پردازی خوب است. در اینگونه داستان‌پردازی‌ها باید به خوبی به جهانی که در فیلم اشاره می‌شود و به همین ترتیب رفتار شخصیت‌های داستان در آن جهان پرداخته شود. با این همه چیزهای زیادی برای تحسین در فیلم به سوی ستارگان وجود دارد. مثلا فیلم‌سازان به وضوح به مشاوران علمی خود گوش ‌دادند و تصاویر خیره‌کننده‌ای از سایه‌های روی ماه و شکل نپتون به وجود آوردند. همچنین از لحاظ داستانی این فیلم ویژگی‌های جالبی دارد. اجازه بدهید از ابتدای فیلم شروع کنیم:

آیا می‌توان از آنتن‌های فضایی ایستگاه بین‌المللی سقوط آزاد کرد؟

در دقایق اولیه‌ی فیلم مشاهده می‌کنیم که روی مک براید در حال سقوط آزاد از آنتن‌های فضایی به سوی زمین است. در حقیقت این آنتن‌ها نشان‌دهنده‌ی شکلی پیشرفته‌تر از ایستگاه فضایی هستند که در فاصله‌ی حدودا 240 مایلی در حال چرخش به دور زمین می‌باشند. بنابراین اینکه مک براید از این سقوط جان سالم به در می‌برد؛ موضوع قابل توجهی است! رکورد جهانی بیشترین ارتفاع پرش با چتر را آلن یوستس (Alan Eustace)، مدیر ارشد گوگل و محقق کامپیوتر بر عهده دارد. او توانست از ارتفاعی 25 مایلی بپرد و برای این کار لباسی مخصوص برای تنظیم فشار بر تن داشت. با این حال فرض کنیم که لباس روی، مناسب این کار طراحی شده بود و از این بابت خطری او را تهدید نمی‌کرد. ممکن است برای برخی چنین سوالی به وجود بیاید که روی باید در هنگام ورود به جو، به دلیل اصطکاک شدید می‌سوخت. اما فیلم به سوی ستارگان تقریبا در این زمینه به دقت عمل کرده است.

در حقیقت اجرامی که وارد جو زمین می‌شوند به این دلیل می‌سوزند که سرعتشان موج فشاری ایجاد می‌نماید که هوای اطراف را یونیزه و پلاسمای فوق داغی را تولید می‌کند. بنابراین روی باید بسیار خوش‌شانس بوده باشد که قبل از ورود به جو به چنین سرعتی نرسیده و زنده مانده است. اگر دقت کرده باشید زمانی که روی می‌فهمد دارد چه اتفاقی می‌افتد؛ دست‌هایش را از هم باز می‌کند تا سرعت سقوطش را پایین بیاورد و در موقعیت مناسبی بتواند چتر نجاتش را باز کند.

در جستجوی حیات در جایی اشتباه

سال‌ها پیش کلیفورد مک براید و خدمه به سمت نپتون رفتند که در پی آن بتوانند به جستجوی حیات در سیستم‌های ستاره‌ای دیگر بگردند. آنها به این منظور نپتون را انتخاب کردند تا بتوانند در لبه‌ی هلیوسفر به تحقیقات بپردازند و بدین ترتیب ابزارآلاتشان تحت تاثیر میدان مغناطیسی خورشید قرار نگیرد. اما این موضوع کاملا با حقیقت در تضاد است. هلیوسفر محدوده‌ای است که بادهای خورشیدی می‌توانند تا آنجا تاثیر بگذارند. اما نپتون به هیچ وجه انتهای هلیوسفر محسوب نمی‌شود. ما قبلا کاوشگرهایی را به این منطقه فرستاده‌ایم: وییجر 1 در سال 2012 و وییجر 2 در سال 2018 از هلیوسفر خارج شدند. وییجر 2 در سال 1977 زمین را ترک کرد و 12 سال طول کشید تا مسیر 3 میلیارد مایلی تا نپتون را طی کند. همچنین 29 سال دیگر زمان برد تا 8 میلیارد مایل را طی کرده و از هلیوسفر خارج شود. بنابراین نپتون و اطراف آن در هر صورت تحت تاثیر این میدان‌های مغناطیسی قرار خواهند گرفت.

ایده‌ی دیگری که در فیلم وجود دارد این است که چند دهه زندگی در فضا به جونز اجازه داده تا ثابت کند که هیچ حیات دیگری در جهان وجود ندارد. در صورتی که با ۴۰۰ میلیارد ستاره در کهکشان ما، زمان بسیار طولانی‌تری نیاز است تا بتوانیم در مورد امکان حیات در کیهان نظر قطعی بدهیم.

چرا نمی‌شد از زمین اطلاعات را به نپتون فرستاد؟

به روی گفته شد که باید به مریخ برود تا پیامی را برای پدرش که در جایی اطراف نپتون است بفرستد. این موضوع یکی از جالب‌ترین موضوعاتی است که در فیلم به آن اشاره شده اما توضیحی برای آن ارائه نشده است. بنابراین ممکن است در ذهن تعداد زیادی از بینندگان این سوال ایجاد شده باشد که چرا روی برای ارسال پیام باید تا مریخ سفر می‎کرد. احتمالا دلیل این موضوع این بوده که تمام سیستم‌های ارتباطی موجود در منظومه‌ی شمسی به خاطر افزایش بیش از حد انرژی از کار افتاده بودند و تنها سیستمی که سالم باقی مانده بود؛ سیستم ارتباطی زیرزمینی مریخ بود.

شبیه‌سازی محیط ماه

صحنه‌ی تعقیب و گریزی در فیلم وجود دارد که در سطح ماه اتفاق می‌افتد. این صحنه یکی از شبیه‌ترین و دقیق‌ترین صحنه‌های این فیلم به واقعیت است. فیلمبرداری این صحنه در صحرای مجاوه انجام گرفته است. صحرای مجاوه محیطی سخت و بسیار خشک دارد که ناسا به دلیل شباهت آن به ماه، برای آموزش فضانوردان خود از آن استفاده می‌کند. فیلمبردار این فیلم، هویت ون هویتما (Hoyte Van Hoytema) از یک دوربین معمولی و یک دوربین مادون قرمز برای فیلمبرداری این صحنه استفاده کرد تا آسمان ماه را تاریک و سطح آن را در تضاد با آسمان بسیار روشن و تقریبا سفید نشان دهد تا بتوانند از این طریق بهترین شبیه‌سازی را از محیط ماه ارائه دهند. حتی در استفاده از تفنگ هم قوانین فیزیک رعایت شده است. صداهای مبهمی در این صحنه شنیده می‌شود که هم شرایط ماه را یادآور می‌شود و هم نشان می‌دهد که امواج صوتی از بازوی شخصی که تفنگ را در دست دارد نیز عبور می‌کند.

بالا رفتن از پیشران موشک

یکی از عجیب‌ترین صحنه‌های این فیلم صحنه‌ی فرار روی مک براید از مریخ و سوار شدن به سفینه‌ای است که قرار است برای پیدا کردن پدرش به نپتون برود. او سعی دارد دقیقا در زمانی که موشک در حال پرتاب است؛ با بالا رفتن از پیشران موشک وارد آن شود. حتی اگر از گرمای بیش از حد پیشران در لحظاتی پیش از پرتاب چشم‌پوشی کنیم؛ باز هم امواج صوتی که از جو رقیق مریخ می‌گذرند؛ می‌توانند بدن روی را در هم کوبیده و از بین ببرند. در واقع هیچ راهی وجود ندارد که او از این پدیده جان سالم به در ببرد.

آیا مک براید می‌توانست از حلقه‌ نپتون به سادگی عبور کند؟

در صحنه‌ای می‌بینیم که روی برای بازگشت به سفینه‌اش قسمتی از ایستگاه فضایی لیما را کنده و به عنوان محافظ از آن برای عبور از حلقه‌ی نپتون استفاده می‌کند. اما در واقعیت چنین چیزی ممکن نیست. دکتر نیکولاس لی (Dr. Nicolas Lee)، مهندس تحقیقاتی هوانوردی و فضانوردی دانشگاه استنفورد اظهار داشت که ذرات موجود در حلقه‌ی نپتون محافظ فلزی روی را به سادگی از بین می‌بردند. او همچنین به کاسینی اشاره کرد که همین اتفاق در هنگام ورود به حلقه‌ی زحل برایش افتاد و آن را با چیزی مانند شلیک گلوله مقایسه کرد. همچنین انرژی جنبشی تولید شده در هر ضربه سبب می‌شود که روی دوباره به عقب برگردد.

آیا یک موتور ضد ماده می‌تواند چنین ضررهایی را برای منظومه‌ی شمسی ایجاد نماید؟

ایده‌ی اصلی داستان به این صورت است که جونز در حال گردش به دور نپتون در یک سفینه است که موتور ضد ماده‌ی آن دچار سانحه شده است و اکنون کل منظومه شمسی را در معرض فاجعه قرار داده است. اما می‌دانیم که منظومه‌ی شمسی بسیار بزرگ است و مقدار خیلی بیشتری از ضد ماده نسبت به مقداری که در مخزن سفینه‌ی جونز وجود دارد نیاز است تا منظومه‌ی شمسی در معرض خطر قرار گیرد.

نادیده گرفتن گرانش در سفینه‌ی در حال حرکت

 برای رسیدن به نپتون با چنین سرعتی، موتورهای سفینه دائما باید با آخرین توان در حال کار باشند. در این صورت به دلیل شتاب ایجاد شده توسط موتورها، فضانورد باید جاذبه‌ای را حس کند که او را به صندلی یا کف سفینه بچسباند. به این ترتیب امکان دارد که او در این سفر بی وزن نبوده باشد و اگر هم اینطور باشد؛ فیلم کار بسیار ضعیفی در نمایش آن انجام داده است.

با این تفاسیر ممکن است بگویید این فیلم مسخره است؛ اما باید گفت که به سوی ستارگان یک فیلم علمی تخیلی خیلی خوب درباره‌ی سفر در منظومه‌ی شمسی است و این جزییات باعث بی‌ارزش شدن فیلم نمی‌شود. آن‌ها به جای اینکه تمرکز خود را روی  فیزیک واقعی سفر در فضا بگذارند؛ روی افزایش کیفیت داستان تمرکز کردند. مانند چیزی که در فیلم مریخی (Martian) دیدیم. شاید بزرگترین نقطه ضعف فیلم به سوی ستارگان مسیر هنری آن باشد. جز اصلی هر فیلم آینده‌گرایانه این است که به ما حس دیداری از آینده‌ی تجارب انسانی را بدهد. مثلا این که زندگی و کار در فضا چگونه خواهد بود؟ یا اینکه لباس‌ها در آینده به چه صورت خواهد بود.

متاسفانه، به سوی ستارگان تصویری را ارائه می‌دهد که می‌توان گفت قطعا گذشته‌گرایانه است. کلاه‌های فضایی شبیه کلاه‌هایی هستند که در پروژه‌ی مرکوری در سال ۱۹۶۳ به کار گرفته شده و لباس‌ها نیز ظاهرا از دوره‌ی شاتل فضایی برداشته شده‌اند. در فیلم صحنه‌هایی جالب از درگیری و تعقیب و گریز روی سطح ماه وجود دارد؛ اما به نظر می‌رسد که در این صحنه‌ها از ماه‌نوردهای زمان آپولوها استفاده شده است. با این تفاوت که چرخ‌های آن‌ را با روکشی از طلا پوشانده‌اند؛ این در حالی است که ماه‌نوردها باید  در آینده شکل متفاوتی داشته باشند.

تصویرسازی این فیلم از یک سفر فضایی، قربانی درگیری‌های ذهنی و افسردگی شخصیت داستان شده است. همچنین برخی واقعیاتی که در فیلم ارائه شده؛ کاملا بیهوده هستند. مانند ترافیک شدید فضایی و یا پایگاه مریخ که مثل تیمارستان به نظر می‌رسد. 

در پایان به نظر می‌رسد که به سوی ستارگان می‌تواند فیلمی وزین باشد. اما باید در نظر داشت که فیلم جالب جاذبه (Gravity) ساخته‌ی آلفونسو کوارن فیلمی گیراتر و واقعی‌تر از ارتباطات را در فضا ارائه می‌دهد و به همین دلیل است که می‌شود از اشتباهات علمی آن چشم‌پوشی کرد. همچنین شخصیت‌پردازی کاراکتر برد پیت به عنوان مردی با مشکلات عاطفی در فیلم درخت زندگی (The Tree of Life) ساخته‌ی ترنس مالیک با درونمایه‌ها‌‌ی علمی بسیار باورپذیرتر بود.

منبع: screenrant 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *